همیشه پای یک بچه، لای پای یک دختر در میان است
زبح زندگی جنینی برای چند دقیقه لذت و نشان دادن خوی حیوانی خود زیر این ردای عقلانیت سانسور شده. و فرار از آن با ماسیدن آرایشیجات به صورت برای فرار از اشتباهات، برای فرار از دیروز، امروز، برای فرار از دیدن خود در آیینه. و متوسل شدن به پاک کردن واقعیت به دست ابزار کلمه ی بی معنی ادامه تحصیل در هرزه خانه های یک شهر غریب.
گوی ازدواج تنها کلیدواژه ورود به دروازه های والای هرزگی کسانی است که همیشه آن را در خود کشته اند. خواندن یک آیه از قرآن برای پایان به دخترانگی که از پشت تا به حال دریافتی زیاد داشته و حال آغاز فصل جدیدی از جندگی با دوبل شدن خدمات
و در نهایت پیری و نصایح گوشخراش از دهان کو...های که حرف میزنند.
دین گزینشی، شوهر سفارشی، بچه انتخابی، زندگی مصنوعی، دلخوشی های کی.... دایره کوچکی گوی نیست برای زندگی.
چگونه میشود خوابید؟ وقتی همیشه کمی آن طرف تر صدای گریه خفه دختر بچه ای از زیر لحاف به گوش می رسد و یا کمی آن سوتر پسر بچه ای برای مادرش روی برف ها به انتظار بس چندی است که نشسته است؟
صدای خفه شده بچه های سقط شده؛ فریاد پسر بچه ای که پدرش را میخواهد. گریه بی صدای دخترکی که مادرش را ندیده دلتنگ اش است و یا آرزوهای بزرگی که تنها راه چاه تحمل این زندگی به شدت کدر است
تب سردی که دوایش آغوش مادر و بوی مقعنه اش است و ترس بی امان از هر صدای که چاره اش تنها صدای پدر باشد؟
و در آخر تکرار همین قصه و اما این بار از سوی قربانیان همین سراینده اعظم انگار خالق از ما میخواست که فقط بچه بزدایم که این چنین زن را زیبا آفرید تا با هر نگاه از پس و پیشش دل به هزار جا رود یا شاید خود نیز چون سرپرست یتیم خانه ای که نانش در تعدد یتیمان باشد در پی یتیم برآمدن آدم ها برآمده باشد خواهان این قتلگاه ماتریکسی اعظم است.
اما خودمانیم سکس هم چه طعمی دارد مگه نه؟ مخوصا اگر با ناخن هایش پس و پیشت را شخم میزند و...
اما صبر کن اعلامیه ای پیداست در شهر:
یک عمر آغوش والد گم شده است
لطفا در صورت پیدا کردن با شماره زیر تماس بگیرید.
همراه با مژدگانی
ساکو شجاعی
98.7.25
نظرات شما عزیزان: